دو سال گذشت به یه چشم به هم زدن . همه چیز تغییر کرد . تو ولی هنوز مثله اون روز اول ساده و صمیمی چشمت به دستایه منه . ولی من بی وفا شدم می دونم . نو اومد به بازار تو رو کمرنگ کرد .
دستم به نوشتن نمیره دیگه . دیگه از اون احساس خبری نیست . سرد شدم خیلی .
مثله مرگ رنگ. عکس دیروزم . بی تفاوت .
صادق هدایت میگه :
چه چیزی روی زمین میتونه کوچکترین ارزشی برام داشته باشه آنچه که زندگی بوده است از دست دادم ، گذاشتم و خواستم از دست برود . بعد از آنکه من رفتم به درک ، می خواهد کسی کاغذ پاره های مرا بخواند ، می خواهد هفتاد سال سیاه هم نخواند ...
پیرهن آبیه گلم تولدت مبارک