UNIDENT

The Sound Of Music

UNIDENT

The Sound Of Music

۲+۱۱

    این عکسو تو مشهد انداختم٬ یادش بخیر همین سه روز پیش بود ...   

             

 

به نظر من که کاره خیلی جالبیه !!  (نوآوری)

حالتهای دیگشو خودتون تصور کنید. ۳+۱۰ .......

 

اولین عکس 1386.12.14

                       بالاخره خریدم البته اووون چیزی رو که میخواستم نداشت

 

                      اینم اولین عکس با دوربین دیجیتال (نمایی از پنچره اتاقمه)

 

 

واژه ایی به نام *عکس*

چند وقتیه خیلی ذهنمو مشغوله خودش کرده. از صبح تا شب مدام تو فکرشم . حتی بعضی شبا با فکر اوون خوابم میبره . حدث میزدم که بالاخره یه روز عاشقش میشم٬ یه روز گرفتارم میکنه ٬اونقدر تو ذهنم پروروندمش تا بالاخره کار به اینجاها کشیده شد . به کجاها کشیده شد؟ بالاخره به اینجاها کشیده شد که تو این هفته انشاءالله ٬گوشه شیطون کر ٬چشمه شیطون کور... میخوام برم دنبالش ٬برمو کارو یه سره کنم. واه واه واه عکساشو که میبینم ٬ دلم به طرفش پر میکشه . میخوام ببرمش تو یه جای بکر٬ بگیرمش تو دستام ٬یه انگشتمم بذارم رو دکمش ٬ کادرمم میزوون کنم ٬بعد یه عالمه عکس بندازم . آخه من عاشق عکاسیم !!!. ولی چه فایده که این عشق هم مثله خیلی از عشقایه دیگه یه طرفست .(منظورم دوربینه برای اونائیکه زبونم لال دوزاریشون نیفتاد).  تو این هفته٬ دیگه اگر ان شاءالله و ان شاء عبده (پدر بزرگوار!) ٬ بعد از مدتها میخوام یه دوربین دیجیتال بخرم .البته هنوز مدلشو و بقیه چیزاش قطعی نشده ولی فکر کنم سونی یا کانن بخرم .

یه سرچی ام تو گوگل کردم که یه سایت توپ عکاسی پیدا کردم . از معدود سایتهای فوق العاده ایی که دیدم (البته ایرانی). اینم لینکش-------------->  http://www.akkasee.com/ 

قابل توجه دانشجویان عکاس ؛ اولین جشنواره دانشجویی عکس جاذبه های گردشگری ایران اونائیکه میخواند شرکت کنند حتما این   لینک   رو ببینند.

مشاوره رایگان بدید می پذیرم !.(با افتخار)

ادعا

یه مرد 80 ساله میره پیش دکترش برای چک آپ. دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده:
هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا با یه دختر 25 ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسه. نظرت چیه دکتر؟
دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: خب... بذار یه داستان برات تعریف کنم. من یه نفر رو می شناسم که شکارچی ماهریه. اون هیچوقت تابستونا رو برای شکار کردن از دست نمیده. یه روز که می خواسته بره شکار از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل. همینطور که میرفته جلو یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش. شکارچی چتر رو می گیره به طرف پلنگ و نشونه می گیره و ..... بنگ! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین!
پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره! حتما" یه نفر دیگه پلنگ رو با تیر زده!
دکتر یه لبخند میزنه و میگه: دقیقا" منظور منم همین بود!

نتیجهء اخلاقی: هیچوقت در مورد چیزی که مطمئن نیستی نتیجهء کار خودته ادعا نداشته باش

وقتی که یکسال نیستی؟

اوه اوه چه گرد و خاکی اینجا نشسته . همینه‌‌؛ طبیعه بعد از یکسال آپ نکردن اینجوری میشه دیگه .  خب بذار اول یه دستی به سر و روت بکشم.....

سلام دوستان گلم الان که دارم اینارو مینویسم ساعت دقیقا ۳.۵۵ بامداده و منم باید ساعت ۴ونیم کم کم پاشم آماده شم که برم دانشگاه (قزوین) ساعت ۸ کلاس دارم .ساعت ۱ هرچقدر با خودم کلنجار رفتم نتونستم که بخوابم خیلی افکار زیادی به مغزم هجوم آورده بود .(جمله رو !) .

یاد خاطرات گذشته (هیچی تو زندگیم بیشتر از خاطرات گذشتم قلقلکم نمی ده) یاد ترمای قبل یاد ترم ۵ اوه چقدر سریع گذشت.....

یاد این شعره که داغونم میکنه هر وقت که میخونمش .  آخره شعره؛

آن که مست آمد ودستی به دل ما زد و رفت 

 در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت   

خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد

تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت