UNIDENT

The Sound Of Music

UNIDENT

The Sound Of Music

ا+د+ک+خ

ترم 85-86 هم بالاخره شروع شد اینبار برای اولین بار 18 واحد برداشتم آخه اینجوری که هر ترم 10 12 تا بخوام پاس کنم که فایده نداره باید یه 7 سالی رو مهمونه دانشگاه باشم تا حالا هر جوری که بوده دستوپا شکسته اوردیم جلو خودمونو فقط شانسی که اوردم تا حالا مشرو ط نشدم ولی اینترم با بقیه ترما خیلی فرق میکنه دیگه درسا دارن تخصصی میشن اگه نشینم بخونم کارم زاره هر چند که تا امروزم به بهانه اینکه ماه رمضونه چیزی نخوندم ولی ماه رمضون که تموم بشه حتما  جدی میگیرم فردا هم باید برم دانشگاه راستی فردا یادم باشه مسعودو ببینمش مسعود دربندسری یکی از دوستان قدیمیه که بعد از چند سال تو قزوین یه دفه تو ترمینال دیدمش  ولی اون موقه میگفت دانشگاه بین الملل تا اینکه چند روز پیش زنگ زد می گفت اومدم پیشت برا لیسانس  عمران میخواد بخونه تو دانشگاه ما برا همین گفت یه قرار بزار ببینمت بگذریم امیدوارم خدا هم کمکم کنه تو این ترم جدید بتونم تا آخرش خوب درس بخونم فردا هم که قراره مجلسه دوره ایی ماه رمضون خونه ما باشه مامانم که همش میگه تو چرا به من کمک نمیکنی  من دیگه نمیدونم باید چیکار کنم که کار محسوب بشه دیشب در عرض 5 دقیقه کل خونه رو زیرورو کردم نه اینکه بهم ریختما دکورشو عوض کردم امروزم که پرده ها چیز میزا رو شستیم یه سری خرده ریزایه دیگه هم اضافه کن روش مثه دسمال کشیدنو لباس پهن کردنو و غیره ولی نمیدونم چرا 10 دقیقه پایه تو که میشینم همه فکر میکنن دارم از زیره کارا در میرم یه چیز جالب دیگه اینه که اگه من بشینم یه گوشه خونه و کار نکنم کسی ایراد نمیگیره ولی فقط کافیه بیام اینجا متهم به همه نوع کاری میشیم تقصیریم نداریا آخه دیوارت کوتاه دیگه البته فعلا بعدا بهت قولمیدم که ازاین شرایط هم من هم تو نجات پیدا میکنیم البته خودت که میدونی خونه کاری نداره ولی اگه ادم بخواد میتونه کار درس کنه خب فردا دوشنبس  سه شنبه 4شنبه هم که شاید عید باشه 5شنبه کلاس دارم جمعه هم که همیهشه طبق معمول امیر آقا به مکتب میره ولی از شنبه باید هم درس بخونم اگرم شد برم سر کار که عالی میشه آخه خیلی به پولش نیاز دارم دیگه واقعا روم نمیشه به بابام بگم پول بده میخوام فلان چیزو بخرم البته بابامم انصافا تا حالا از این بابتا کم نذاشته همین الانش هم اگه بگم بابا فلان قدر بده برایه فلان چیز جور میکنه میده ولی من خودم خوشم نمیاد دیگه برا هر چیزی به بابام بگم پول میخوام دوس دارم دسم بره تو جیبه خودم  آخه لامسب کارم گیر نمیاد تا حالا هف هش 10 باری رفتم دونبالش حتی چند بار تا مرز استخدامم رفتم ولی نشد یه جاهم که گفت از فردا بیا منم فرداش با ذوق رفتم ولی تا اماده بشم مسئولش که موقع مصاحبه هم باهاش رفیق شده بودیم اومد گفت شرمنده نمیتونیم شمارو قبول کنیم آخه ما خودمونم دانشجوییم شما هم کا چند روز میاید اینجا ما نمیخوایم اینجا خالی بمونه منم  فقط نگاه میکردم  به چشماش مونده بودم  اخرشم چند بار گفت شرمنده و منم گفتم نه بابا خواهش میکنم باشه  پس ما رفتیم (گفتم الان میگه نه خب وایسا شاید بشه ههه)نه هنوز یادم نمیاد تو راه چند بار به خودم گفتم عجب خب شاید حکمتی توش بود چیزیم که زیاده کار تا دلت بخواد ولی کو دیگه کار نیست تا چند وقت پیش که با بابام صحبت میکردم گفت تو اداره یه قسمتی هست کارای فنی کامپیوتری انجام میدن مسئولشم میشناسم میخوای باهاش صحبت کنم بری پیشش منم گفتم چراکه نه اصلا چرا زودتر نگفتی که حرف تو حرف اومد منم نفهمیدم چی گفت ولی هنوز نشده برم اصلا شاید سه شنبه رفتم خدا کنه جور بشه پس تا سه شنبه خداحافظ
خبرشو بهت میدم

 

چرا خانه کوچک ما سیب نداشت

تو به من خندیدی
و نمی دانستی
با چه دلهره
سیب را از باغچه همسایه دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو
افتاد به خاک
تو رفتی و
صدای خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد ازارم
و من اندیشه کنان
سخت در این پندارم
که چرا خانه کوچک ما
سیب نداشت

یاران را چه شد؟؟

 
این شعر به هیچکس و هیچ مناسبتی مربوط نیست.
فقط وقتی تلخ میشم شعر های تلخ رو دوست دارم.
دارم پوست میندازم - خیلی سخته - خیلی میسوزنه اما شیرینه

گردی از راهی نمیخیزد سواران را چه شد؟
مرده اند از بیم یاران نامداران را چه شد؟
جز صدای جغدها چیزی نمیاید به گوش.
قمریان آخر کجا رفتند ساران را چه شد؟
از هجوم کرکسان شوم قلب من گرفت
بلبلان قرقاولان کبکان هزاران را چه شد؟
دور تا دور من از دشمن سیاهی میزند
دوستان ما کجا رفتند؟ یاران را چه شد؟

******************************
هرکجا سوز زمستان است و تاراج خزان
روح تابستان و عطر نوبهاران را چه شد؟
زیر سم لشگر ضحاک پشت من شکست
کاوه لشگر شکن کو؟ شهسواران را چه شد؟
لشگر توران به قلب سرزمین ما رسید
رستم و گودرز کو؟ اسفندیاران را چه شد؟
خشکسالی در زمین بیداد و غوغا میکند
بخشش هفت آسمان کو ؟ باد و باران را چه شد؟
قمریان آخر کجا رفتند ساران را چه شد؟

یک آهنگ دوست داشتنی

 
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی انـدر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنـگـدلان دیـر رسـیدی
چون دوستی سنگدلان زود برفتی
...
ناگشته من از بند تو آزاد ، بجستی
ناکرده مرا وصل تو خشنود، برفتی
هر روز بیفزود همی لطف تو با من
چون در دل من عشق بیفزود برفتی ...

ُNXبه کجا چنین شتابان
گون از نسیم پرسید.....دل من گرفت از اینجا.....هوس سفر نداری
زغبار این بیابان همه آرزویم ماند......اما چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان
به هر آن کجا که باشد.....به جز این سرا ، سرایم
سفرت بخیر
اما تو و دوستی ، خدا را چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها ، به باران برسان سلام ما را...

 

شکر

و بدون تعارف:

خدایا ترا شکر می کنم که با فقر اشنایم کردی تا رنج گرسنگان را را بفهمم وفشار درونی نیازمندان را درک کنم .

خدایا هدایتم کن زیرا می دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است .

خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا می دانم ظلم چه گناه نابخسودنی است .

خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد ، شرف ندارد .

خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همانا کیفر خدای بزرگ است .خدایا مرا از بلای غرور وخودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم وجمال زیبای ترا مشاهده کنم .

خدایا پستی دنیا وناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق وبرق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند .

خدایا من کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم . به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم وعظمت وجلال ترا براستی بفهمم وبدرستی تسبیح کنم .

در آخر خدایا اصلا بیخیال همه ی اینها. من کیلویی چند؟ زمینت را پر از عدالت و صفا نما و حجت و وعده خود را بر آنها آشکار ساز... آمین یا رب العالمین

خواستن

خیلی عاشقانه:

زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایاچه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشیدزهی ماه زهی ماه زهی باده همراهزهی شور زهی شور که انگیخته عالمفروریخت فروریخت شهنشاه سوارانفتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیمز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگوننه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییمچه نقشیست چه نقشیست در این تابه دل​هاخموشید خموشید که تا فاش نگردید

 

چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایاچه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایاکه جان را و جهان را بیاراست خدایازهی کار زهی بار که آن جاست خدایازهی گرد زهی گرد که برخاست خدایاندانیم ندانیم چه غوغاست خدایادگربار دگربار چه سوداست خدایاچه بندست چه زنجیر که برپاست خدایاغریبست غریبست ز بالاست خدایاکه اغیار گرفتست چپ و راست خدایا

 

خواستن

همیشه آنان که از خدا حاجت و درخواستی دارند و ازو همواره چیزی میخواهند بسیارند ولی آنان که خود خدا را میخواهند نایابند و اندک.
یادمان باشد
فقط از خدا بخواهیم
و از خدا ،  فقط خدا را بخواهیم
زیرا از خدا ، غیر از خدا را خواستن ، کم خواستن است.

***خــــــــــــــــــــــــــــــــــدا***

 

 

در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه

 

بجز اندوه و تنــــهایی کسـی با من نمی جوشه 

 

کسی حالم نمی پرسه ، کسی دردم نمی دونه

 

نه هم درد و هم آوائی با من یک دل نمی خونه 

 

از ایـن ســر گـشـتــگی  بـیـــزارم و بـیــزار

 

ولـــی راه فــراری نــیــسـت از ایــن دیـــوار

بـرای ایـن لب تشـنـه دریغا قـطره آبـی بـود

 

برای چشم خسته من دریغا جای خوابی بود

 

در این صحرای ظلمت ،نوری راهی بود

 

در این انـدوه غـربت سـر پـنـاهی بود

 

شبها پر درد و من ار غصه ها دلسرد

 

کجا پیدا کنم دل سوخته ای هم درد